سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ آموزش و تفریحی | معرفی بهترین جاهای دیدنی ایران

نظر
بهار سردش شده بود اما دست از شیطنت بر نمیداشت ،

مدام از شاخه ای به شاخه دیگر میپرید و شکوفه می آفرید .

سر به هوا و رها مثل هر سال ، عاشق و امیدوار ..

همینطور شهر به شهر سفر میکرد و با طراوت خاصی دلبری میکرد ، تا به این شهر رسید.

هیاهو و ازدحام همیشگی یک شهر زیارتی ، مسئله  تازه ای نبود که در آن گم شود،

اما گیج بود و سردرگم ،

نقاشیهایش یکی پس از دیگری خراب از کار درمی آمد ،

 هرچه کرد نتوانست شهر را یکدست سبز کند ، اختلاف رنگ آزارش میداد ،

آخر نیمی از شهر سفید بود و نیمی دیگر سیاه، بافت شهر آنی تغییر میکرد ، حتی سایه روشنهایش ،

با خودش فکر کرد پس رنگ خاکستری کجاست ؟

شاید راه را اشتباه آمده بود ،

بهارِ نوپا به دنبال رنگ خاکستری رفت و چشمان زائر خسته ، چون زمستانی یخ زده ، به راهش خشک ماند..

پریساحیدری